روز مرگی ها

15

چرا این لعنتی ها امسال نمیرسند؟!

۳۱ تیر ۹۸ ، ۲۱:۵۵ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

14

روبه تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست

از بس طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست

۲۶ تیر ۹۸ ، ۱۷:۴۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

13

درون آینه ی روبرو چه می بینی ؟
درون آینه ی روبرو چه می بینی ؟
تو ترجمان جهانی بگو چه می بینی ؟
تویی برابر تو چشم در برابر چشم 
در آن دو چشم پر از گفت و گو چه می بینی ؟ 
تو هم شراب خودی ، هم شراب خواره ی خود
سوای خون دلت در سبو چه می بینی
در آن گلوله ی آتش گرفته ای که دل است 
و باد می بردش سو به سو چه می بینی 
درون آینه روبرو چه می بینی



۱۴ تیر ۹۸ ، ۱۱:۲۶ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

10

لاف عشق و گله از یار بسی لاف دروغ   عشقبازان چنین، مستحق هجرانند

 



۲۷ خرداد ۹۸ ، ۰۹:۱۹ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

08

مرا گویی که رایی من چه دانم       چنین مجنون چرایی من چه دانم

مرا گویی بدین زاری که هستی       به عشقم چون برآیی من چه دانم

منم در موج دریاهای عشقت       مرا گویی کجایی من چه دانم

مرا گویی به قربانگاه جان‌ها       نمی‌ترسی که آیی من چه دانم

مرا گویی اگر کشته خدایی       چه داری از خدایی من چه دانم

مرا گویی چه می جویی دگر تو       ورای روشنایی من چه دانم

مرا گویی تو را با این قفس چیست       اگر مرغ هوایی من چه دانم

مرا راه صوابی بود گم شد       ار آن ترک ختایی من چه دانم

بلا را از خوشی نشناسم ایرا       به غایت خوش بلایی من چه دانم

شبی بربود ناگه شمس تبریز       ز من یکتا دو تایی من چه دانم

۰۵ خرداد ۹۸ ، ۲۱:۲۴ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

06

من به تو قول دادم که در مورد دیروز مطلبی بنویسم.

دیروز ،سی اُمین روز از دومین ماه سال نود و هشت.

کِی فکر میکردیم که این روز بتواند در زندگی مان بُلد شود؟

تو خوشحالی و خوشحالی ات را فریاد میزنی، من دلم غنج می رود.

حال مطئمن تر از همیشه به هدفمان نزدیکیم و مگر می توانم خوشحال نباشم؟

ولی هزار برابر می کند خوشحالی ام را خوشحالی تو، خنده های تو.

ثبت می شود امروز به نام ثابت قدمان، به نام ما که دهلیز تاریک و نامعلوم زمان را با چراغ امید و عشق خود روشنایی بخشیدیم/

۳۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۶:۴۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

05

اگر اهل دل کندن بودم هیچ گاه دل نمی بستم.

اگر اهل رفتن بودم هیچ گاه ثانیه به ثانیه خاطره سازی نمیکردم.

مرزهای من با تو شکل میگیرد، سر زمین من، دریای من، کوه و جنگل و رود من تویی.

تن تو، وطن من است، سرزمین آبا و اجدادی من است.

چشمان تو دریای من است، آماده غرق شدنم، آماده ام که نگاهم کنی و در چشمانت غوطه ور شم.

در عین زیبایی و ظرافت به صلابت کوه مانی، در پس ذهنم قوی و محکم ایستاده ای.

موهایت، جنگل متراکمی با درختان پیچیده در هم و من عاشق گم شدن در پیچ و تاب های آن.

و من چه خوشبختم که مانند رود، به کویر تشنه سینه ام جاری شدی.

۰۶ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۳:۲۴ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

02

بهم میگه بنویس حیف روزهایی که بدون تو گذشت :))

هیچ روز و لحظه ای نبوده که بدون تو گذشته باشه.

۰۱ ارديبهشت ۹۸ ، ۱۱:۴۱ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ

01

به نام او

حیف روزهایی که بدون نوشتن گذشت.

۳۱ فروردين ۹۸ ، ۲۱:۴۰ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
Mr .EQ