یک ناگهان به تو بدهکارم
صد ها حرف نگفته به تو بدهکارم
شب چگونه گرفته ماه را در آغوش
آغوشی چنین به تو بدهکارم
لمس کرده تنت گرمای آتش را؟
یک گفت و گوی گرم به تو بدهکارم
آهو چگونه می گریزد از صیاد؟
چنین گریزی به دامان تو بدهکارم
بنده ی گنه کار چگونه زار می زند؟
پوزشی چنین به تو بدهکارم
بوسه ای گریخت از لب مسکینم
من یک ناگهان به تو بدهکارم