روز مرگی ها

64

مرا کشته نگاه تو

نشینم چشم به راه تو

که بینم روی ماه تو

گشته سجده گاه من، ماه من، کعبه رویت

دل شده اسیر دام خم و تاب گیسویت

۰۶ فروردين ۰۰ ، ۱۵:۵۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

63

من هیچ گاه نخواسته ام که خاص باشم(حتی اگر بوده باشم)

هیچ گاه در پی اثبات خودم به کسی جز خودم نبوده ام

هیچ گاه در پی دیکته کردن فکرم، حضورم و عقایدم به دیگری نبوده ام

من دوست دارم به شدت معمولی بودن را،معمولی لباس پوشیدن، معمولی کار کردن، معمولی عشق ورزیدن و معمولی زندگی کردن را

عزیزترینم ، دیر زمانی ست که دیگر انسان های معمولی نمی بینم، همه خاص لباس میپوشن، خاص صحبت میکنند، خاص رفتار می کنند، خاص محبت می کنند.

هیچ لذتی برای من زیباتر از پوشیدن یک لباس ساده و راحت ، قدم زدن با تو در یک خیابان خلوت، بوسیدن تو بدون ریا و قضاوت ، زندگی بدون کینه و نفرت نیست.

زیبای من نفسم تنگ است به خاطر زندگی در میان این همه انسان خاص، از من نخواه که این همه پیچیدگی را درک کنم، که این همه رسم و آداب خاص را زندگی کنم ، عشق من به تو به معمولی ترین و بدیهی ترین شیوه عشق ورزی است که عشق یک پدر به فرزندش هست، نیاز من به تو به معمولی ترین نیاز یک انسان است که نیاز ما به نفس کشیدن هست.

من یک آدم معمولی بوده ام و هستم و خواهم بود.

۰۲ فروردين ۰۰ ، ۱۷:۳۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

نامه یک هزار و چهارصد

خواستم به رسم هر سال برات نامه ای بنویسم عزیز تر از جانم.

تو خوب میدونی که هر کلمه برای خودش شخصیتی، شکلی، روحی داره.هر کلمه برای خودش هویتی داره.

من آدم سو استفاده نبودم، نه از آدم ها نه از کلمات.

مقدس بوده برام استفاده از هر کلمه در جای خودش، در معنای واقعی خودش. پس وقتی می گویم عزیز تر از جانم بدون که این یک تعریف نیست، یا یک ابراز علاقه، یا جمله ای گذشته از زبان. این یک عمله که کافیه تو اراده کنی، یا حتی کافیه که تقدیر بخواد، تو فقط جان بخواه 3:

زندگی من هیچ کلمه ای پیدا نمیکنم برای بیان زیبایی های تو.

برای من تو مرجع و معنای هر کلمه هستی، زیبایی، معرفت، مهربانی، گذشت

سال هاست که کنار تو حالم خوبه، کنار تو زندگی میکنم، کنار تو عاشقی میکنم.

بهم محبت میدی، عشق میدی، بهم توان زندگی میدی، تو روح زندگیه منی.

من هر روز کنار تو به زندگی کردن تمایل پیدا میکنم، من هر روز کنار تو همه چیز رو قشنگ تر میبینم.

آه آه که نمیدونی تو تنها کسی هستی که فکر کردن بهت باعث میشه لبخند روی لب هام بیاد.

هنوز نمیدونم چرا من لایق داشتن تو هستم ولی باور کن من قدر تو رو میدونم زیبای من.

هر روز بیشتر از روز پیش دوستت دارم.

بمان برای من تا ابد.

۲۹ اسفند ۹۹ ، ۱۰:۲۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

61

بانو جان

فقط خواستم بگویم اگر من "نقی" هستم، تو در بدترین حالت "هما"یی

همون قدر همیشه مهربان

همیشه بزرگوار، همیشه دوست داشتنی

خواستم بگویم که اگر من گاهی بی منطق می شوم، تو همیشه با قلبی آکنده از محبت آماده ای که همه چیز را به بهترین حالت ممکن خودش بازگردانیم.

من گاهی از این همه خوب بودنت خجالت میکشم، که چرا من نمیتوانم مانند تو باشم.

عزیز جانم میدانم که گاهی چقدر این مهربان بودن، این خوب بودن، این صاف و صادق بودنت، اسباب زحمت میشود، که نادان خیال بد میبرد، که دل مهربانت را میشکنند، ولی بیا و همیشه همین قدر خوب باش، همیشه همین قدر...

هرچه بگویم حتی تلاشی به نزدیکی وصف مهربانی ات نیست، پس بذار بگویم بیا و همیشه همین قدر "مادر" باش،از هیچ کس محبت بی غل و غشت را دربغ نکن.

مادر باش،نه در حق من، در حق هرکه تو را میشناسد، باور کن تو فقط لایقی که این گونه باشی، من میبینم در وجود تو که پیامبری هستی با معجزه محبت برای ما که در خود غرق شده ایم.

دوستت دارم، بیشتر از همیشه

یلدایت مبارک روشنایی شب های من 

۲۹ آذر ۹۹ ، ۱۹:۳۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

60

بیا و تکراری ترین جز زندگی من باش

هر روز با من بیدار شو، زندگی کن، نفس بکش و در آغوشم بخواب

تکرار شو، حتی بیشتر از نفس کشیدنم

که اگر قرار باشد بین تو و نفس کشیدن انتخاب کنم، امکان حیاتم با تو بیشتر باشد

بیا و نترس از تکرار، بگذار حفظ باشم تو را، هر نگاهت ، هر کلامت، هر تپش قلبت را 

آنقدر تکرار شو که در تو حل شوم، که در تو نیست شوم، که در تو، تو شوم ، که خود تو باشم، با هر خنده ات  بخندم  با هر اخمت دق کنم.

مدام با من باش، مدام در من باش، آن چنان که حتی خدا هم باور نداشته باشد من بدون تو ممکنم، آن چنان که اگر روزی حرف از نبودن تو و زنده ماندن من بود، کسی در ذهن خود به جوابی جز "مگر میشود" نرسد.

موژان من، موژان من، موژان زیبای من، چگونه بگویم که می پرستم تو را؟

۲۹ آبان ۹۹ ، ۱۹:۳۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

59

نمی دانی که چقدر راحت می توانی خون مرا به جوش آوری

عصبانی ام کنی، کفری ام کنی، از همه عالم و آدم بی زارم کنی

بگذار صادقانه بگویم

نمی توانم طاقت بیاورم که یک لحظه مرا نبینی، که یک لحظه مرا نخواهی، که یک لحظه من برایت مهم ترین اتفاق نباشم

من به تو محتاجم، به چشم هایت که فقط مرا ببینند، به لب هایت که فقط مرا بخوانند، به آغوشت که فقط مرا بپذیرد، به افکارت که فقط من در آن غوطه ور شوم

می دانی، تو تمام هستی من هستی، در هوایت نفس میکشم، در چشمانت زندگی میکنم، در آغوشت به خواب میروم

پس ببین ، حق دارم اگر مرا نبینی، آسمان را به زمین بدوزم، بد خلقی کنم، بچه ای شوم بهانه گیر، همه چیز من باش بانو جان.

۱۸ آبان ۹۹ ، ۲۲:۳۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
Mr .EQ

58

در خیال عبث است آن که گمان می برد می توان عشق را با رقصیدن قلم بر روی کاغذ آوَرَد.

هر بار که میخواهم از تو بنویسم، از دوست داشتنت، از آن حسی که در درون سینه ام هست، در می مانم، لال میشوم و فکر می کنم چگونه می توانم بگویم دوستت دارم؟ البته که مسأله گفتن نیست، گفتن را که همه از بر هستند. یا گمان نبر که مسأله فهماندن دوست داشتن هست که چه بسیار روباه صفتانی که به دیگری فهماندن که دوستشان دارند و سرابی از عشق ساختن و فریب دادند و فریب و فریب.

مسأله باور هست، که چگونه به تو بگویم باور دارم ، با همه وجودم باور دارم که دوستت دارم و این مهم ترین جزء عشق است.

که باور کنیم دوست داریم کسی را، باور که باشد دیگر سر سپردن در راه عشق سخت نیست. باور که باشد گم شدن در دیگری و نیست شدن در او از سر شوق است.

باور دارم که دوستت دارم زیباترین مخلوق هستی

۱۶ فروردين ۹۹ ، ۲۲:۰۱ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Mr .EQ

56

دل من لطف بفرما سر جایت بنشین

۰۹ بهمن ۹۸ ، ۱۰:۵۵ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Mr .EQ

54

می شود که بهار من باشی؟

یا که پایان خزان من باشی؟

تو که سرشار از شور و شعفی

می شود که امید من باشی؟

چشمان تو همه چیز من است

می شود که صبح نوید من باشی؟

خسته شده ام از عاقل بودن

می شود که جنون من باشی؟

گرفته ام از زمین و زمان

می شود پر پریدنم باشی؟

این شعرها برای تو کم است

می شود که زبان من باشی؟

تشنه ی رسیدنم، تو خوب میدانی

می شود که در تن من باشی؟

۰۲ آذر ۹۸ ، ۲۱:۴۷ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Mr .EQ

53

من به دنیا و هر چه در آن است اعتراض دارم

من به خاطرات بدون تو اعتراض دارم

چشمم به گرفته آسمان تو در تو

من به باران بدون تو اعتراض دارم

و نفسی که می پوشاند دیدگانم را

من به نفس های بدون تو اعتراض دارم

پر ز برف گشته کوچه ی ما گویا

من به سفیدیِ بدون تو اعتراض دارم

شرمنده ام زنده ام در فراق تو

من به تپش قلب خود اعتراض دارم

می گذرد شب های من با کابوس

من به خواب های بدون تو اعتراض دارم

منِ بی زار از لحظه های بدون تو

من به هرچه که مستلزمش نیستی اعتراض دارم

۰۲ آذر ۹۸ ، ۲۱:۲۳ ۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
Mr .EQ