عزیزتر از جانم، میدانم نگرانی هایی از جنس دوست داشتن داری، و من بهت قول میدهم همیشه دلواپسی هات برای من مهم بوده است. خواهی نخواهی من و تو گوش شنوای همدیگر خواهیم بود، هراس نداشته باش از صحبت کردن و گفتن دلواپسی هات، حرف بزن و بگذار یاد بگیریم چگونه حرف زدن و چگونه حل کردن را. شاید بهترین کار صحبت کردن بدون گله کردن باشد، شاید هم من نباید مدام به دنبال حل کردن و نسخه پیچیدن باشم، شاید همین حرف زدن خیلی از مواقع کفایت کند.

مطمئنم میدانی که گاهی خستگی از سختی زندگی حتی تا سر انگشتان آدم ریشه میدواند و من بی تاب و بی حوصله و کرخت میشوم، ولی تو همیشه درکم میکنی و میگذاری دوباره خودم را پیدا میکنم. ولی تمام این ها باعث نمیشود که من شکرگزار وجود مهربانت نباشم و ندانم چگونه حتی وقتی خودت هم خسته ای، تار و پود مرا بهم گره میزنی.

تو عزیزی و حتی عزیز تر از جانی، از حرف زدن و حل کردن نا امید نشو که این آخرین سنگر همه عشاق است، که ما غیر از هم کسی را نداریم.